سفارش تبلیغ
صبا ویژن





















عروسک

گله میکنی که چرا برایت نمیگویم.....چرا برایت نمینویسم....

و باز من همان بهانه همیشگی را می آورم.....

به قول تو امسال که گذشت چه چیز را بهانه کنم؟

مگر نمی دانی از تو گفتن چه قدر سخت است؟

به قول استاد بزرگم که پدرانه دوستش دارم از تو گفتن سهل است و ممتنع.....

همه چیز هایی که می خواهم برایت بگویم را بارها توسط افکارم مز مزه میکنم اما مگر میشود بر سر زبانشان آورد؟

نوید بخش زندگیم......

نمیدانم می دانی یا نه؟اما با تو از تو گفتن آسان نیست....

بارها و بارها در نبودت تو را با خود مرور کردم و هر دفعه به نتیجه یکسانی رسیدم اما....!

نمیشود حتی کلمه ای از آن را بر روی صفحات جاری کرد.....حقیقی و مجازیش هم فرقی نمیکند.....

من می نویسم اما خواننده نوشته هایم را فقط تو قرار میدهم ....

گاهی که نوشته هایم بازدید کننده ندارد خوشحال ترم چون می دانم که هیــــــــــــــچ کس به جز تو افکارم را نمیخواند.....

من همیشه برای شنیدن پیغام سروش آماده ام.....تو چه طور؟

نوید بخش زندگیم تصویرت را روزگار از من دور کرده،....به سرنوشت سپردم که تا برگشت تصویرت مواظب صدایت باشند.....


نوشته شده در چهارشنبه 91/2/13ساعت 4:25 عصر توسط عروسک نظرات ( ) |

چندیست که در دست زمان گم شده ام!

زمان مرا با خودش میبرد تا بی کران! تا افق!

مثل تو روزها را دقیق نمی شمرم.....

مثل تو دقیقا نمیدانم که چند روز ست که زمان مرا به بی کرانه برده است....

مثل تو با زمان رفاقت ندارم.....و دشمنی هم...

نمیدانم گاهی که از دست زمان عصبی میشوم تقصیر من است یا زمان!

نمیدانم من زمان را گم کرده ام یا زمان مرا!

نمیدانم زمان مرا فراموش کرده است یا من زمان را....!

اما گم شده ام!

در ناپیدا کران پهنای هستی گم شده ام....

در حال حاضر الفاظ تنها دوستانم هستند تا بگویم از احساسم.....

از عشق....

امید....

آرزو.....

آینده.....!

گاهی افکارم مغشوش است و گاهی به وضوح میشنوم صدای نوید بخش زندگی را.....

نوید بخش زندگیم.....

آوای صدایت یاریم میکند برای بودن،برای ادامه حیات!

صبر تلخ است.....!

اما گاهی بهتر است از هزاران شیرینی ساختگی.....!

مثل یک نسکافه تلخ تلخ!

باید صبر کرد تا پیغام سروش را شینید....

و من همچنان صبورم......!


نوشته شده در جمعه 90/12/19ساعت 5:12 عصر توسط عروسک نظرات ( ) |

فقط یه عاشق می تونه با نگاه به چشمای معشوقش همه چی رو بفهمه....

فقط یه عاشق می تونه با شنیدن صدای معشوقش همه چی رو بفهمه....حتی اگه اونو نبینه

شایدم نــــــــــــــــــــه....!

دارم اشتباه میکنم.....

برای یه عاشق اصلا شنیدن صدا و دیدن نگاه لازم نیست....!

عاشق می تونه همه چی رو نگفته و نشنیده حتی از کیلومتر ها فاصله همه چی رو بفهمه

بدون این که کسی بهش چیزی بگه.....!

نوید بخش زندگیم...

لازم نیست بهم بگی که حالت خوب نیست

لازم نیست بهم بگی که خیلی خوشحالی

دروغهای مصلحتیی که میگی هیچ کدومش نمیتونه باعث بشه که من رازت رو نفهمم.....

نوید بخش زندگیم.....

وقتی حالت خوب نیست وقتی گرفته ای وقتی غم داری وقتی غصه داری و می خوای خودت رو یه جوری نشون بدی که من ناراحت نشم خیــــــــــــــــــلی قبل تر از این که تو به من چیزی بگی(چه دروغ و چه راست)من همه چیز رو فهمیدم....

بـــــــــــــازی روزگــــــــــــــــــــــــــار گاهی برای ما هم نقشه میکشه.....

سیب زندگیمون گاهی اون قدر می چرخه و می چرخه تا با  قسمتی که کاله برسه به زمین.....

نمیگم پوسیده یا پلاسیده....

چون هنــــــــــــــــــــــــوز راهمون زیاده.....

هنوز تجربمون اون قدر نیست که تعبیر پوسیده رو براش به کار ببرم.....

من و تو با یه نیروی بزرگ اونی که بالای سر هر دوتامونه میتونیم این سیب کال رو رسیدش کنیم.....حتی میتونیم رنگ سیب زندگیمون رو عوض کنیم باورت نمیشه؟

من و تو اگه با اونی که بالای سرمونه دوست باشیم رنگ سبز یا زرد سیبمون رو می تونیم قرمز کنیم......سیب سرخ شیرین.....

تو حالت بده و من هم....

یه چیزاییش تقصیر من بود و تو نخواستی بهم بگی......

اما....!

اما دیگه مهم نیست که تقصیر کی بوده.....

حالا من از اونی که بالای سر دوتامونه می خوام همه چی رو برامون درست کنه تا دوباره پیغــــــــام ســــــــــروش به گوشم برسه......

فقــــــــــــــــــط اون می تونه کمکمون کنه.....

خـــــــــــــــــــــــــــــــدایـــــــــــــــــــــــــــــــا کمکمون کن......


نوشته شده در جمعه 90/12/12ساعت 11:58 صبح توسط عروسک نظرات ( ) |

تقدیم به نویـــــــــــــــــــــــــــد بخش زندگیم......

بهترینم برای تو می نویسم....برای تو که آموختی چگونه عاشقانه زندگی کنم....عاشقانه نگاه کنم....عاشقانه بخندم و عاشقانه بمیرم.....

آمدنت را دیریست که به فال نیک گرفته ام....

برای رسیدن به کمال.....به اوج....به خوشبختی و برای رسیدن به خدا......

قرار است بسازیم همه چیز را .....

قرار است طی کنیم گام به گام مسیر خوشبختی را.....

راه را با هم آغاز میکنیم.....

با هم پیش می رویم

و با هم می سازیم.......

مشکلات را با هم از سر راه بر میداریم.....

و سقفی میشویم برای هم در جای جای حرارت طغیان مشکلات.....

نازنینم......

نامت را که با گوش جان میشنوم و با چشم دل می بینم هرگز و هیچ وقت برایم تکراری نمیشود....

نامت را مزمزه میکنم در دهانم تا بار دیگر کامم شیرین گردد......

جاودانه ام......

با هم می مانیم .....با هم خواهیم ماند......

ایمان داشتن به اعتقادات یک هنر است و من مطمئنم تو به اعتقاداتت ایمان داری.....

نوید بخش زندگیم.......دوستت دارم.....


نوشته شده در جمعه 90/12/5ساعت 4:50 عصر توسط عروسک نظرات ( ) |

مصاحبه با خدا در خواب:

خدا گفت: بیا تو پس می خواهی با من مصاحبه کنی؟

گفتم: اگر وقت داشته باشید.خدا لبخندی زد و گفت: وقت من بی انتهاست و برای انجام هر کاری کافیست.چه سوالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی؟

گفتم چه چیزی بیشتر از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟ خدا جواب داد: این که آن ها از کودکی خسته می شوند و عجله دارند که بزرگ شوند و بعد از این که بزرگ شدند سالیان دراز در حسرت دوران کودکی به سر می برند.

این که سلامتیشان را برای به دست آوردن پول از دست می دهند و بعد برای این که سلامتیشان را به دست آورند پول خود را از دست می دهند .

این که با چنان هیجانی به آینده فکر می کنند که زمان حال را فراموش می کنند و لذا نه در حال زندگی می کنند و نه در آینده .

این که چنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و چنان می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند .

خداوند دستهای مرا گرفت و مدتی در سکوت گذشت.سپس من پرسیدم: از بندگان چه درس هایی از زندگی را می خواهید که یاد بگیرند؟ خدا با لبخند پاسخ داد: یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوس داشتن خود کرد اما می توان محبوب دیگران شد.

یاد بگیرند که با ارزش ترین ها اشیا هایی نیستند که در زندگی دارند بلکه آن ها اشخاصی هستند که در زندگی دارند..

یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین دارایی را داشته باشد بلکه کسی است که کمترین نیاز را داشته باشد.

یاد بگیرندکه برای ایجاد زخمی عمیق در دل کسی که دوستش دارند تنها چند ثانیه زمان لازم است اما برای التیام آن سال ها وقت لازم است .

یاد بگیرند که پول همه چیز می خرد به جز دل خوش.

من مدت ینشستم و لذت بردم. از خدا برای وقتی که به من اختصاص داده بود و برای همه کارهایی که برای من و خانواده ام کرده بود تشکر کردم. او پاسخ داد: هر وقت بخواهی بیست و چهار ساعت شبانه روز هستم فقط کافیست که صدایم بزنید تا جواب بدهم.


نوشته شده در جمعه 90/11/14ساعت 4:7 عصر توسط عروسک نظرات ( ) |

<      1   2      

آخرین مطالب
» نامه ای که هیچ گاه به مخاطبش ارسال نشد
و دوباره می نویسم...
دلتنگتم
مرگ قو
حالمان خوب نیست...
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com