عروسک
چندیست که در دست زمان گم شده ام!
زمان مرا با خودش میبرد تا بی کران! تا افق!
مثل تو روزها را دقیق نمی شمرم.....
مثل تو دقیقا نمیدانم که چند روز ست که زمان مرا به بی کرانه برده است....
مثل تو با زمان رفاقت ندارم.....و دشمنی هم...
نمیدانم گاهی که از دست زمان عصبی میشوم تقصیر من است یا زمان!
نمیدانم من زمان را گم کرده ام یا زمان مرا!
نمیدانم زمان مرا فراموش کرده است یا من زمان را....!
اما گم شده ام!
در ناپیدا کران پهنای هستی گم شده ام....
در حال حاضر الفاظ تنها دوستانم هستند تا بگویم از احساسم.....
از عشق....
امید....
آرزو.....
آینده.....!
گاهی افکارم مغشوش است و گاهی به وضوح میشنوم صدای نوید بخش زندگی را.....
نوید بخش زندگیم.....
آوای صدایت یاریم میکند برای بودن،برای ادامه حیات!
صبر تلخ است.....!
اما گاهی بهتر است از هزاران شیرینی ساختگی.....!
مثل یک نسکافه تلخ تلخ!
باید صبر کرد تا پیغام سروش را شینید....
و من همچنان صبورم......!
Design By : RoozGozar.com |